خشونت عليه زنان، كه حتي اگر آزار و مزاحمتهاي خياباني را از مصاديقش ندانيم، باز هم همين آمار و ارقام دست و پا شكسته ي موجود نشان مي دهند كه بيشتر و فراگيرتر از آنچيزيست كه ما گمان مي كنيم (و به غلط صرفا مختص روستاها و شهرستانهاي كوچك و دورافتاده مي دانيمش)، از معضلاتيست كه خيلي ها مشتاقانه مايلند با تكيه به برخي نظرات و حتي تحقيقات، ناديده بگيرندش يا به شكلي اين معضل را «دور بزنند».
به عبارت ديگر، عده اي با در نظر گرفتن كاركرد (مثبت) خشونت در زندگي زنان، اثرات منفي آن را كاملا ناديده مي گيرند، و بدتر از آن اينكه به عمق فاجعه ي «كاركرد مثبت پيدا كردن كجروي» بي توجه مي مانند.
اينكه كاركرد مثبت خشونت و كتك خوردن زن از شوهر، چه مي تواند باشد را شايد بهتر است با نقل سخنان استادي در كلاس درس مطرح كنم، تا هم متوجه شويم كه خشونت عليه زنان براي استادان هم چه كاركردهاي مثبتي مي تواند داشته باشد!، و هم اينكه ببينيم چطور يك معضل اجتماعي مي تواند به راحتي مطرح شود، به راحتي شنيده شود (و حتي در حين گفتن و شنيدن هم لبخندها و قهقهه هايي رد و بدل شوند)، و به راحتي هم فراموش شود. آن هم وقتي كه از معضل اجتماعي بودن خود كاملا تهي شده و به امري مثبت و حتي مفيد بدل شده.
استاد در كلاس در حال مقايسه ي تحقيقات كمي و كيفي اند. و براي برشمردن نقايص تحقيقات كمي، و بيان نشدن همه ي حقيقت و پرداخته نشدن به همه ي ابعاد مسئله در پرسشنامه ها و كارهاي كمي، براي مثال از «خشونت عليه زنان» كمك مي گيرند:
در تحقيقات كمّي، مي بينيم كه دانشجوها مثلا مي رن فلان ناحيه و پرسشنامه هايي رو با سوالهايي مثل اينكه شما آيا در خانه مورد خشونت قرار مي گريد؟ و هر چند وقت؟ و چه جوري؟ و اين قبيل سوالات، پر مي كنند و ناراحت و شاكي برمي گردند كه بله خشونت عليه زنان وجود داره و ببينيد چقدر زنها كتك مي خورند و اين قبيل چيزها كه گوشمون ازشون پره…
… ولي وقتي كه همين كار رو به شكل كيفي و با مصاحبه انجام ميدن مي بينن كه اينجوري هام نيست. وقتي كه ميرن با تك تك اين زنها صحبت مي كنن و پاي حرفاشون مي شينن مي بينن كه اتفاقا اين زنها خيلي هم ناراحت نيستن از كتك خوردن! و وقتي كه ازشون مي پرسن كه چرا، جوابهايي مي شنون كه اصلا با پرسشنامه ها بهش نرسيده بودن، و كتك خوردن براي اين زنها معناي ديگري داره كه پيش از اين به اون پي نبرده بودن… اين زنها مثلا جواب مي دن، اولا كه اگه شوهرمون ما رو نزنه كه ديگه «مرد» نيست؛ وقتي ما رو مي زنه مطمئن مي شيم كه با يك «مرد» ازدواج كرديم؛ ثانيا ما توي خونه ي پدريمون از چند نفر كتك مي خورديم، از برادر و پدر و دايي و عمو و …، ولي اينجا حداقل از يك نفر كتك مي خوريم. بعد هم اگه نزنه، ما كاري مي كنيم كه اتفاقا ما رو بزنه… چون وقتي كتك مي زنه، بعدا پشيمون مي شه و مي خواد كه جبران كنه، و اون موقع ما مي تونيم خواسته هامون رو، كه به شكل ديگه اي نمي تونستيم بهشون برسيم ازش بخوايم… مثلا بگيم اگه مي خواي ببخشمت اون لباس قرمزه رو مثلا برام بخر… (اميدوارم لحظات شاد و مفرحي كه گفتن اين جملات براي دانشجويان فراهم كرد را هم در نظر داشته باشيم!)
و مي بينيم كه اين بار كتك زدن زنان، با اين شيوه از تحقيق آن طور هم نيست كه ما فكر مي كرده ايم…
به جز اين موارد، البته كاركردهاي مثبت ديگري را هم براي خشونت عليه زنان برشمرده اند؛ مثلا اينكه بعضي زنان كتك خوردن را به چشم قرص آرامبخشي مي بينند، كه اگر روزي مصرفش نكنند هراسان مي شوند كه نكند شوهرشان، زن ديگري را پيدا كرده و او را كتك مي زند، كه آنها را ديگر كتك نمي زند!
واضح است كه قصدم به هيچ عنوان جسارت به استاد مذكور نيست؛ كه ايشان هم مسلما از رنجي كه نظام مردسالار بر زنان تحميل مي كند باخبرند؛ محقق انديشمند – و استاد عزيز ما – كه مقاله ي «تصميم سازي زنان ايراني» را تنظيم كرده اند هم، قصد اصليشان دفاع از حقوق زنان بوده و نشان دادن آن چهره اي از زن ايراني كه مغلوب و تسليم شرايط نابهنجاري كه جامعه، ظالمانه و ناعادلانه نصيبش كرده نمي شود.
به گمانم همه چيز به برداشت مخاطب از شنيدن اين كاركردهاي مثبت برمي گردد. اينكه ما در پس اين اتفاق، يك فاجعه ي انساني را مي بينيم، كه در آن انساني مجبور مي شود براي رسيدن به حداقلي از حق و حقوقش، از خود تهديدها «فرصت» بسازد، و يا همين «تهديد»ها را ستايش و تمجيد كند چرا كه صرفا «بد» هستند در مقابل بدترهايي كه مي توانست پيش رويش باشد. و يا اينكه نه؛ به راحتي عبارت ناراحت كننده و ضدبشري «خشونت عليه زنان» را، به عبارتي آرامتر و لطيفتر عوض مي كنيم و مثلا مي فهميم كه واقعيت آنچيز وحشتناكي نيست كه ما فكر مي كرده ايم، و خيلي از اين زنان، نه تنها از اين وضعيت گله اي ندارند، بلكه اتفاقا از آن بهره و شايد لذت هم مي برند. (چيزي كه در حقيقت از آنچيزي كه ما فكر مي كرديم هم بسيار وحشتناك تر است).
به جز بحث كاركردهاي مثبت خشونت (اين اسم را نگارنده براي اين نوشته، و پيش پاي شما اختراع كرده! مبادا گمان كنيد كه نام نظريه اي چيزيست!)، نظر ديگري كه گاهي بسياري از مشكلات زنان را براي حتي جوانان ما گاهي نامرئي و بي اهميت مي كند، جمله ي جالبيست كه نشان مي دهد ما در كنار اينكه فكر مي كنيم تا وقتي كه يك مشكل، مشكل شخص ما نباشد مشكل نيست، بر اين باور هم هستيم كه وقتي يك مشكل، مشكل كل انسانهاي جهان است، پس خيلي هم مشكل خاصي نيست!
به وفور دختراني را ديده ام كه به راحتي با گفتن اين جمله كه «همه جاي دنيا همينطوره، فقط ايران اينطور نيست» ، از كنار معضلي به خوبي و خوشي گذشته اند و كشورهاي جهان را در مسابقه اي تصور كرده اند كه حالا كه هنوز هيچ كشوري به خط پايان نرسيده، پس كندتر يا تندتر رفتن ما هم تفاوتي در كل ماجرا نخواهد داشت!
واقعا بالا بودن آمار «خشونت عليه زنان» در آمريكا، دليل خوبيست براي ناديده گرفتن خشونتي كه عليه زنان كشور ما يا ديگر كشورها رخ مي دهد؟
گاهي واقعا نگران مي شوم كه نكند ما فكر مي كنيم حالا كه ما (بعضي از ما) خشونت فيزيكي را در خانه ي خودمان و دور و بريها عليه زنان نمي بينيم، يعني كه در هيچ خانه ي ديگري هم اين خشونت وجود ندارد، و يعني كه خشونت هيچ شكل ديگري ندارد. يا نكند فكر كرده ايم حالا كه متاسفانه درصدي از زنان نيز عليه شوهران خود خشونت مي ورزند، پس «اين به آن در!» و ديگر خيلي هم مهم نيست زنان خشونت مي بينند، چرا كه با پيشرفتهايي كه حاصل خواهد شد به زودي همان تعداد نيز عليه همسرانشان دست به خشونت خواهند زد!
نمي شود نگران نبود كه مبادا عده ي زيادي در آن دسته دومي قرار بگيرند، كه با فهميدن كاركردهاي مثبت خشونت، كلمه ي خشونت را ديگر از ذهنشان كنار بگذارند و جايش را با چيز ديگري پر كنند؛ مبادا عده اي چون شنيدن كلمه ي «فمينيسم» هم برايشان استغفار دارد، با خشونت عليه زنان مخالفتي نكنند چرا كه فمينيستها هميشه از اين حرفها مي زنند؛ نكند عده اي آمار ناپيداي خشونت عليه زنان در ايران را، به هواي بالا بودن اين آمار در آمريكا، چندان جدي نگيرند…
پي نوشت: سعدي عزيز! تازگي ها به شعرهايت كمي مشكوكم؛ هنوز هم بني آدم اعضاي يكديگرند…؟